منوی دسته بندی

وقتی که به جواب چراها میرسیم

رنگ خُلفِ وعده‌هام عوض شده. مثلا قبلا یک تصمیمی میگرفتم، چند روز انجام میدادم و دیگه میرفت تاااا ابد.

اما اینروزها اگه خُلفِ وعده کنم که میکنم، نمیره تا ابد؛ دوباره برمیگردم سمتش.

مثل وبلاگ نویسی روزانه که قراره از امروز دوباره نوشته بشه.

اوایل جنبش «زن، زندگی ، آزادی» همه چیز برام مثه یه شوخی بود. عقلم میگفت خب اعتقاد ندارن، بردارن.

یه جورایی حرصم گرفته بود از یکسری حرفها که میگفتم بیام به نشانه اعتراض حجابمو بردارمااا.

دو سال بود که چادر سرم نبود، بهونه ام بچه‌ها بودند. حرمت چادر رو نمیشد با بچه‌ها حفظ کرد پس با خودم گفتم بهتره که کنارش بذارم.

با اینکه دلم پیش چادرم مونده بود، اما مانتوهای تنگ و کوتاهی که قبل محجبه شدنم (قبل سال ۹۴) میپوشیدم دوباره رخ نمودند. حجاب من فقط در پوشیدن مو خلاصه میشد و بس!

عید سال ۱۴۰۲، تصمیم گرفتم دوباره به چادر برگردم. اما موقعیت جامعه طور دیگه‌ای شده بود. چادری شدن دلِ شیر میخواست.

همین ترسی که به جونم افتاده بود، گفت برو تو کارش. میترسی پس باید انجامش بدی.

بعد عید، نه تنها چادری سفت و سخت گرفتم که دیگه صورتم هیچ آرایشی، حتی مختصر هم به خودش ندید و من به این شجاعتم افتخار میکنم.

این مرور مختصر از نوشته‌های گذشته رو گفتم تا از حالِ الانم بگم:

جنبش زن زندگی آزادی، باعث و بانی حجاب سفت و سخت من شد؛ پس ازش ممنونم! خدا کمکم کرد تا چشمانم به چیزهای دیگری روشن بشه و خلاف مسیر دوستان و آشنایان حرکت کردن، منو الان به جایی رسونده که گوشه سمت راست مانیتورم عکس دو عزیز چسبیده بشه.

این حال خوبم که داره کم کم میره به سمت حزب‌اللهی بودن رو با هیچ چیزی عوض نمیکنم.به محکم ترین تکیه‌گاه بشریت، قلبم قرصه و حالم از درون خوب. انقدری که دیگه با خودم در چالشی نیستم چراکه به جواب خیلی از چراهای گذشته رسید.

الحمدالله.

sepideh alipour وب‌سایت

یک نظر

  • sepideh alipour گفت:

    سلام زهرای عزیز دل
    خوبی دختر؟ نیستی چرا دیگه؟
    همراهی تو هم برام افتخاره عزیزم.
    من این سخن رو از آقای بهجت نشنیده بودم. ممنونم ازت.

  • دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *