جا تره و بچه نیست!
ماهِ رمضونی متفاوتی رو نسبت به ماه رمضونهای دیگه پشت سر گذاشتم؛ از هر لحاظ متفاوت و البته از نوع مثبت.
از این بابت، جز شکر چیزی به زبونم جاری نشد؛ اما نمیدونم چرا معنویتم ادامهدار نشد! هوای بهار و رخوت و کسالتش منو گرفته یعنی؟ بندازم پای بهار یا بنویسم پای لج کردن خدا و بندهش!
عجیبه برام! حالمو میگم. فکر نمیکردم دیگه از اون معنویت دور شم. چقدر دلتنگ حال اون روزهام.
نقطه مثبت ماجرا با همه سنگاندازیها و تنبلیهایی که دارم انجام میدم اینه که میدونم اصلِ مشکلم چیه؟! دارم خرد خرد دورش میزنم جوری که نه اون بفهمه چه خوابی براش دیدم نه خودم سختی ببینم!
اینجوری قشنگه مگه نه؟! آخ که چقدر قیافه شیطون خنده دار میشه وقتی روش رو برگردونه و ببینه جا تره و بچه نیست.