لحظههای با ارزش
✔همه غصهها یه طرف، غصه جا موندن از مَشایه هم یک طرف؛ تو این سه سال، فقط هوسش رو داشتم.امسال بی تابش شدم و مثه یه غده بدخیم داره گلوم…
✔همه غصهها یه طرف، غصه جا موندن از مَشایه هم یک طرف؛ تو این سه سال، فقط هوسش رو داشتم.امسال بی تابش شدم و مثه یه غده بدخیم داره گلوم…
دیروز ثریا تو پستی، چالشی رو شروع کرد که مدتها بود دوست داشتم انجامش بدم اما از ترسِ شکست خوردن، منصرف میشدم. ولیکن حقیقت اینه که تا خودت رو توی…
حدودا یک ماه پیش بود که من و او، در شرایط یکسان مادری و سِنی، از دوشهر مختلف، او دختر آتش و آفتاب و ساکن اصفهان و من دختر بادوباران…
نقشه داهیانه تربیتیای که کشیده بودم در حال به ثمر رسیدن بود؛ حالم با وجود خستگی خوش بود و راضی بودم. تا امروز که بخاطر بدرقه باباجونشون که راهی شمال…
اینجا حسابی خونهتکونی شده؛ رویهش عوض شده و چقدر الان بیشتر از قبل حالم باهاش خوبه. یکی دوماهه دیگه یکسالش میشه و تازه شده اونی که من میخوام. حالا از…
میگه: «مامان چرا رفته تو سطل آشغال، چندشش نشد؟ اَه، حالم بهم خورد» بچه در آستانه شش سالگیه؛ چی میشه بهش گفت؟عکس رو دیده براش سوال شده خب.چی گفتم بهش؟گفتم:«نمیدونم…
یهنفر یه آهنگی مثلاااا انقلابی، شورشی حالا هرچی خونده که خیلی مضحکه… از اولش خندهم گرفت، تهش قهقهه زدم از اینهمه حماقت.اونجا که یه صدا پخش میشه:« منو از این…
اگر مادرشوهرم، زخمش را با نیشتری که تازه از دکان چاقوفروشی خریده بود، به قلبم میزد، قلبم با قدرت بیشتری از حالا که با زخمِزبانش جانی برایم نگذاشته است، می…
چشم شورش آهن را هم کج میکرد. آشنا و فامیل با او قطع رابطه کرده بودند. چارهای نبود چراکه او برخلاف دلِ رئوفش، ناخواسته با یک نگاه، نیشتری زهرآلود بدانها…
✨ قبل اینکه حفظ رو شروع کنم، یکی دو دقیقه با معجزه آسمونی، کتاب راهنمای زندگی و حق، با قرآن خلوت میکنم. توی دستهام میگیرم و دور تا دور جلدش…