منوی دسته بندی

درباره خانم مسلمون

به نام خدای آسمان ها و زمین

سلام

من سپیده هستم؛ یکی از آدمهایی که شانس زندگی تو این کره خاکی نصیبش شد.

برام خیلی ارزش داره که داری این بخش رو میخونی و از این بابت ازت خیلی ممنونم.

اینجا میخوام مختصری از خودم بگم و قصه ساخت این خونه.

راستش هنوز به نیمه ی دهه ی دوم زندگیم نرسیده بودم که حس کردم یه بازنده به تمام معنام که دیگه به هیچ جایی نخواهد رسید. دنبال یه راهنما میگشتم یه دوست. آشفتگی ذهنی ام کلافه کننده شده بود.

تو اون روزای بی کسی، یه شب نوری از پشت پرده اتاق به چشمهام تابید؛ خیلی آروم بیدار شدم و با تعجب نگاهش کردم.

– تو؟ من که سالهاست اینجا میخوابم و تا حالا تو رو اینجوری از پشت پرده ندیده بودم؟  چطور ممکنه؟

گفت : صدام نزده بودی که بیام پیشت. حالا من هستم؛ دوستتم، همراهتم، رازدارتم؛ بهم بگو هر چه دل تنگت میخواد.

و اینجوری ماهِ نیمه شبهای پشتِ پرده شد کلید حل آشفتگی های ذهنی من.

یه روز ماه گفت: حجاب.

گفتم: نمیشه.

گفت: شروع کن.

گفتم: خب از کجا؟

گفت: قرآن

دوستم بود؛ تا الان اون به حرفم گوش داده بود و حالا نوبت من بود که به توصیه اش گوش بدم. قرآن رو باز کردم و برنامه یکساله ای برای خوندنش چیدم؛ آیه به آیه جلو رفتم و هر آیه ای که خیلی به لحظه به دلم مینشست رو توی دفترم ثبت میکردم.

شنیده بودم که قرآن کتاب زندگیه؛ و حالا داشتم تجربه اش میکردم.

دیگه صفحات آخر بودم  که شبی خوابِ عجیبی دیدم ؛ اینکه چه خوابی بود و چه گذشت، مهم نیست.

راستش خواب برای من بود و یک حریم خصوصی؛ نمیخوام با بیانش راه رو برای کسانی که دنبال حقیقت زندگی ان ببندم و گمراهشون کنم.

فردای اون شب بود که حجاب، روی سرم اومد و همه لباسهای تنگ و کوتاه کنار رفتند.

و این خونه، تنها برای این ثبت شد که از این مسیر بگم؛ اسم خودم روشه چون مسیر، مسیر منه و از اونجایی که اشتباه جزو لاینفک زندگیه و هیچ کدوممون ازش مبرا نیستیم؛ نمیخوام بدفهمی های من به پای کسی دیگه ای نوشته شه.

من این مسیر رو شروع کردم و صدالبته که پایانی نداره و حالا میخوام اینجا، هر روز از «اسلام» بنویسم. این رو هم اضافه کنم که برای جلوگیری از سوءگیری تصمیم داشتم که خودم رو از چهار بُعد نشون بدم و بگم من یه انسان معمولی هستم، نه یه خانم جلسه ای متعصب یا اخمو و خودرای. یه انسان معمولی که روزی شنید قرآن حقه، شنیده رو در هوا قاپید و یک سال با حق، عاشقی کرد و ثمره یکسالش شد افتادن در مسیری که  … .

خلاصه اینکه میخوام مسیر زندگی رو با دین برم جلو و اینجا میشه پایگاه داده های من؛ اول برای خودم، دوم برای رسالتم، سوم برای فرزندانم و چهارم برای کسی مثل خودم که نمیشناسمش اما شاید مثل من یه گمشده ی نیازمند به یه نشونه باشه.

یادمون بمونه که خدا همیشه مهربونه.

یا حق

امضاء: یه خانم مسلمون

 

من در شبکه های اجتماعی:

ایتا: نوشته‌های یه خانم قرآنی