منوی دسته بندی

من برایش از جان مایه خواهم گذاشت

به لطفِ پیشنهاد یکی از دوستانم، همسایه‌‌های قرآنی افتتاح شد و حالا علاوه بر انگیزه درونی، انگیزه بیرونی هم دارم که برای قرآن، از چیزی کم نگذارم. من حتی برای…

حمام آرامش

مرد زنگ زد و اصرار کرد زن را ببیند. زن با بی‌اعتنایی تلفن را قطع کرد و به شستن ظرفها ادامه داد. مرد مجدد زنگ زد و زن پاسخی نداد….

طعم فراموش نشدنی کلوچه پدربزرگ

داستانک۱ می‌خواهم داستان پیرمردی را تعریف کنم که آخرین خاطره‌ام از او کلوچه‌های لذیذیست که با دستان لرزانش به سمتمان تعارف کرد. «گوشه ای از ایوان خانه‌شان، که تمام خاطرات…

با آنها عشق معنا میشود

یکی از شانسهایی که محرم امسال درِ خونه قلبم رو زد، کتاب «سقای آب و ادب» نوشته آقای سیدمهدی شجاعی بود. مطالعه این کتاب، حکم روضه‌های شبونه‌ای رو داشت که…