منوی دسته بندی

حمام آرامش

مرد زنگ زد و اصرار کرد زن را ببیند.

زن با بی‌اعتنایی تلفن را قطع کرد و به شستن ظرفها ادامه داد.

مرد مجدد زنگ زد و زن پاسخی نداد.

دلیل اصرارهای مرد برایش مهم نبود.

خوب می‌دانست که خودش نمی‌خواهد با او باشد.

مرد باز هم زنگ زد و همچنان زنگ‌ زد.

زن، بی‌اعتنا به صدای زنگ، شستن ظرف‌ها را تمام کرد و بعد از آن‌هم با دمنوش گل‌‌گاو زبان خود، روی صندلی راحتی نشست. ردی از نور آفتاب به گلهای روی قالیچه قرمز می‌خورد و زن در حمام آرامش، بی اعتنا به صدای زنگ، روح خود را می‌شست.

sepideh alipour وب‌سایت

‫8 نظر

  • یاسمین ایروانی گفت:

    ارامششو منم حس کردم😂
    واقعا بعضی وقتا آدم نیاز داره تلفن اونقدرررر زنگ بخوره تا قطع شه😂👌

  • کاش بیشتر متنو گسترش میدادی.

  • کوتاه، مختصر و مفید و خواندنی سپیده جاان😊💚بابا

  • یه “به یه ورم” خاصی در داستان نهفته بود که دوسش داشتم😂
    یه ننگ به این تنبلی خاصی هم با دیدن سایتت بهم دستت داد که یه ربع تو آینه به خودم گفتم شرم به تو دختر😮‍💨😮‍💨

  • دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *