گام بعدی
اینجا پایگاه رسالت منه.
گاهی خیلی بد پشت میکنم به هدفم. یادم که نمیره، ولی پشتگوش میندازم. و چقدر حسرت آوره، بخصوص اگر فراموشی کنی که بندهای و خالق کسی دیگهست و تو هیچ کارهای بدون لطفش. بدون اون خودت میدونی و خودت و این گمشدگی بوی شیطان داره.
اینروزها ورودی ذهنیم خیلی کمه! ورودی که نباشه، چیزی برای گفتن نیست.
البته نه اینکه چیزی نباشه، خرده حرفهایی میاد به ذهنم، اما اونجور نیست که بتونم به عنوان پست سایت ببینمش!
اینروزها رو چجوری میگذرونم؟
راستش شب و روزم شده فکر به یه موضوع! فقط فکر و فکر و فکر . بی نتیجه موندن هم دردیه برای خودش!
کاش به نتیجه برسم زودتر؛ تا بتونم با قدرت گام بعدیمو رو به جلو بردارم.
سپیده من تو رو قویتر از این حرفها میشناسم، تو خوب بلدی چه جوری از موانع فکری و ذهنی عبور کنی فقط باید به یاد بیاری
تو وسیلههای قدرتمندی توی دستت داری برای عبور از این چیزی که حس میکنی متوقفت کرده
گاهی هم البته کمی توقف و فکر کردن لازمهی زندگیمونه به شرطی که درجا نزنیم و اون فکر در جهت رشدمون باشه نه پسرفتمون😉
اینکه برام نوشتی منو قویتر از این حرفها میشناسی، انرژی زیادی بهم داد.من که قوی نیستم ولی دارم اداشون رو درمیارم تا کج نشه مسیرم.
دوست قشنگم ممنونم ازت💚🌺
سپیده منم خیلی فکرم مشغوله. برای فرار از فکر خودم رو به کوجه علی چپ میزنم
ولی امروز هستی رو برده بودم پارک یه خانمی رو دیدم با یه مانتو شال قشنگ و دوتا پسر یاد تو افتادم
چقدر خوشبختم که مهربونی چون تو با دیدن یه مامان و دوتا پسرهاش یاد من میفته💚🌺