منوی دسته بندی

رهبری داهیانه عروس

اگر مادرشوهرم، زخمش را با نیشتری که تازه از دکان چاقوفروشی خریده بود، به قلبم میزد، قلبم با قدرت بیشتری از حالا که با زخمِ‌زبانش جانی برایم نگذاشته است، می تپید.

زندگی کردن در این دخمه همراه مادرشوهر با بچه‌های قد و نیم حسابی کلافه‌ام کرده است و حالا که شکمم برای بار ششم بالا آمده، نیش و کنایه‌های این پیرزن هم قوزبالاقوز شده است. یکی نیست به او بگوید:« خوش خوشان این بالاآمدگی شکم، برای پسرش بوده است؛ نه من» که چپ و راست الفاظ رکیک را نثار من میکند.

باید با رهبری داهیانه‌ام، بعد از فارغ شدن، وقتی نوزادم با خنده‌های ملاحت‌انگیزش دل همگی را برد، دست مادرشوهرم را از او کوتاه نگه دارم؛ تا بفهمد یک من ماست چقدر کره دارد.

sepideh alipour وب‌سایت

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *