منوی دسته بندی

حیران توام، سرگشته و مجنون توام

«همه هراس‌هایم به من هجوم می‌آورند. به روزگارانی می‌اندیشم که تو را فراموش کرده، انکار کرده و حتی با بداندیشی به تو فکر می‌کردم و در حیرتم چرا هم‌چنان درها به رویم گشاده و سفره پر نعمتت هم‌چنان در پیش رویم گسترده است.»
از کتاب گفتگوی یک زن باخدا – نوشته مارجوری هلمز

یاد قرارم میفتم که هرروز باید اینجا رو بروزرسانی کنم. فی‌الفور کتاب رو می بندم و میذارم گوشه میز. مثه جن زده ها بلند میشم و میشینم پشت سیستم. صفحه ورد رو باز میکنم و اون قسمتی از کتاب رو که تازه خوندم، بدون هیچ دخل و تصرفی تایپ میکنم.سعی میکنم چیزهایی راجع بهش بگم ولی چیزی به ذهنم نمیاد.

از موبایل دعای عهد علی فانی رو پلی میکنم و همونجور که صداش تو گوشم می‌پیچه کلمات هرچند اندک، روی صفحه ورد نقش می‌بنده.

چقدر دلم تنگ روزها و شبهای ماه رمضون شده. فکر میکردم انقدر معنویات جمع کرده باشم که دیگه نخوام کج برم. اما نه متاسفانه اینجوری نشد. هنوز گیرِ بیراهه رفتن‌هامم.

که تو گفته‌ای و بی شک که گفته ات راست است:

ظَهَرَ الْفَسَادُ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ لِيُذِيقَهُمْ بَعْضَ الَّذِي عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ-۴۱ روم
به خاطر كارهايى كه مردم انجام داده‌اند، فساد در خشكى و دريا آشكار شده است، تا (خداوند) كيفر بعضى اعمالشان را به آنان بچشاند، شايد (به سوى حقّ) بازگردند

و باشد که چشمانِ من قبل از بسته شدن در این دنیا، به دیدن بینا شود.

sepideh alipour وب‌سایت

‫2 نظر

  • درود سپیده جان
    چه خوبه که همه حیران او باشیم

  • دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *