چند تا پست سلسهواری قرار هست بگذارم با این عنوان: نگاهدار قرآن باش یعنی چی ؟ یعنی امانتدار کامل قرآن باش. چجوری ؟ با حفظش. تو این پستهای پیوسته قرار…
گاهی نامهای مینویسم به خدا و شاید امام زمان(عج) و منجیان و یارانی دیگر. برای خواندن نامههایم، میتوانید به این بخش مراجعه نمائید.🌺 اینجا میتوانید بخوانید:
نامه هایی به قلم سپیده
زندگی هر شخصی، چون اثرانگشت او خاص و یکتاست. اینجا از یکتایی زندگی من میخوانید در تمام نقشهایی که در آن به عنوان یک انسان زیست میکنم.🌺 اینجا میتوانید بخوانید:
زندگی یه خانم مسلمون
گاهی در نقش یک خانمِ نویسنده، داستانهایی را از دل واقعیت و خیال رقم میزنم. این بخش خانه داستانهای من است.🌺 اینجا میتوانید بخوانید:
منِ نویسنده
منجیان زمین را بنا نهادم، تا به برکت وجودش یک عادت را در خودم نهانیده کنم؛ عادت خواندن نهجالبلاغه و صحیفه سجادیه.
یک بخش دیگر هم دارد، اختصاص دادهام به کتابهایی که برایم مفید بودهاند و نشانی درستی از مسیری که میخواهم بروم، در اختیارم قرار دادهاند.🌺 اینجا میتوانید بخوانید:
منجیان زمین
میخواهم همسایه همیشگی قرآن شوم. برای همین حفظش را شروع کردهام. نکاتی از حفظ صحیح و روشهایی که میآموزم و تجربه میکنم را اینجا در اختیار همسایههایم میگذارم.🌺 اینجا میتوانید بخوانید:
همسایه قرآن
معجزه را باید به زندگی وارد کرد؛ و قرآن معجزه عصرها و دورههاست. با این معجزه عاشقی میکنم. با او به گپ و گفت دوستاننه مینشینم و حظش را میبرم. اگر مایل بودی در این حظ با من شریک شوی در این بخش منتظرت هستم.🌺 اینجا میتوانید بخوانید:
عاشقی با قرآن
به شوقِ او، یعنی برای بودن با او، ترس از حرف زدن را کنار خواهم گذاشت. میگویم تاروزیکه شبیه نوشتههایم یک مبارز واقعی شوم؛ میگویم تا دلش به رحم بیاید و با ظهورش در این تاریکی، ارمغان زندگی دنیاییمان شود.🌺 اینجا میتوانید بخوانید: به شوق او
چند تا پست سلسهواری قرار هست بگذارم با این عنوان: نگاهدار قرآن باش یعنی چی ؟ یعنی امانتدار کامل قرآن باش. چجوری ؟ با حفظش. تو این پستهای پیوسته قرار…
ما اینجا چندسالی باهم کار داریم، کجا؟ اینجا😀 خوشبینانه 2 سال و بدبینانه 4 سال. تو اینمدت هر روز باهم قسمتی رو ریز ریز میخونیم و میفهمیم. به این نیت…
دو سال پیش بود که به واسطه خانم آیه حمداوی با خشکاله آشنا شدم و آستینها رو بالا زدم تا بتونم قدمی موثر در این راه بردارم. با وسواس زیاد،…
چقدر اسمم رو دوست دارم. همیشه شنیدنش بهم آرامش میداد و باعث میشد اعتمادبنفس بگیرم. میدونم حسِ همه با اسمهاشون اینجوری نیست و خیلی هستند که با اسمشون راحت نیستند….
طول کشید تا خودمو راضی کنم، یک سال بیشتر. اما مسئله فقط من نبودم که به راضی شدن منِ تنها ختم بشه. باید حاجی رو هم راضی میکردم. راضی کردن…
به لطفِ پیشنهاد یکی از دوستانم، همسایههای قرآنی افتتاح شد و حالا علاوه بر انگیزه درونی، انگیزه بیرونی هم دارم که برای قرآن، از چیزی کم نگذارم. من حتی برای…
مرد زنگ زد و اصرار کرد زن را ببیند. زن با بیاعتنایی تلفن را قطع کرد و به شستن ظرفها ادامه داد. مرد مجدد زنگ زد و زن پاسخی نداد….
وقتی گم شدی، پیدا شدم.
داستانک1 میخواهم داستان پیرمردی را تعریف کنم که آخرین خاطرهام از او کلوچههای لذیذیست که با دستان لرزانش به سمتمان تعارف کرد. «گوشه ای از ایوان خانهشان، که تمام خاطرات…
یکی از شانسهایی که محرم امسال درِ خونه قلبم رو زد، کتاب «سقای آب و ادب» نوشته آقای سیدمهدی شجاعی بود. مطالعه این کتاب، حکم روضههای شبونهای رو داشت که…
امروز همسایههای قرآنی رو بطور جدی افتتاح کردم و نوشتم : به توکل نام اعظمتبِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم اینجا قراره اونقدری با قرآن عجین بشیم که یادمون نیاد ما قرآن…
فسطاط القرآن «فُسطاط» یعنی خیمه. اولین بار بود که این واژه رو میشنیدم و وقتی که خانممعلم سرکلاس این واژه رو بکار برد، متحیر با این املا تو دفترم نوشتم:«…