منوی دسته بندی

به نام نوری که مرا تا ابد مسلمان نگاه خواهد داشت💙

نقشه سایت

امامی که جوونمه

✍وقتی ساعت هفت صبح روز دوشنبه درگوشم گفت:«اگه امروز کارم زود تموم شد، ساعت ۱۱بیایم بریم قم؟»خواستم مثه همه وقتهایی که برای جایی رفتن‌های یهویی نازوعشوه و نه‌و‌نو میاوردم بگم:«…

مشاهده بیشتر

چله مسجد- ۱۰ روز اول

دقیقا ۱۱ روز پیش بود که یه حرکت خانوادگی رو فی‌البداهه و بدون پیش زمینه فکری و برنامه‌ریزی شروع کردیم والحمدالله تا امروز ادامه پیدا کرد. اسم این حرکت خانوادگی…

مشاهده بیشتر

نوشته گمشده بازیافت شده

مبارزه‌ام برای نخوابیدن در عصرگاه پنجشنبه، جواب نداد و یکباره به خواب رفتم. بیدار که شدم خودم رو روی تخت دیدم و دو ساعتی که در خواب بودم و غمزده…

مشاهده بیشتر

یازده واژه در انتظار مصرف

«دخمه-ملتفت-مسامحه-ملاحت-سگرمه- بدخیم-داهیانه-انزجار- نیشتر-تخماق-تصنع» باید یه متنی با یازده کلمه پیش رو بنویسم. چیزی تو ذهنم نیست، درست مثه ده روز گذشته. هربار نشستم پشت سیستم، دستم رو روی کیبورد گذاشتم…

مشاهده بیشتر

لحظه‌های با ارزش

✔همه غصه‌ها یه طرف، غصه جا موندن از مَشایه هم یک طرف؛ تو این سه سال، فقط هوسش رو داشتم.امسال بی تابش شدم و مثه یه غده بدخیم داره گلوم…

مشاهده بیشتر

روز ۲۵ قرآنی

حدودا یک ماه پیش بود که من و او، در شرایط یکسان مادری و سِنی، از دوشهر مختلف، او دختر آتش و آفتاب و ساکن اصفهان و من دختر بادوباران…

مشاهده بیشتر