شبهایی که میرم سر قرار در بیقرارترین حالت ممکن
✔گفت:« اگه قراره گچ نگیریم پس باید قول بدی که دو هفته تکون نخوری.»
دو هفته تکون نخوردن برای مامانِ دوتا بچه کوچیک که هرچقدر هم مستقل بار اومده باشن، آیا ممکن است؟
پایی که مدام به اینور اونور میخورد، بالاخره آخش در اومد و تاندونش کشیده شد. حالا تا پاره نشده و بیشتر از اینا کار دستمون نداده باید لیلی به لالاش بذاریم و هواشو حسابی داشته باشیم.
کاش دکتر نرفته بودم. از روزی که از مطب اومدم تا الان ۵ روزی گذشته و تو این مدت در طول روز خیلی کمتر از روزهای عادی نشستم و سرپا نبودم. واقعا که همهچیز همیشه برعکس میشه.
✔ آمپول که زد، جیغم رفت هوا و تو هوا خفه شد. اومد نازمو بکشه دید صورتم پر اشکه. گفت:« یعنی انقدر درد داشت؟»
گفتم:«نه! من لعنتی چرا باید برای یه سوزن جیغ بکشم؟ درد من کجا و دردِ…»
آدم غزه و اتفاقاتش رو ببینه و برای یه آمپول فکسنی جیغش بره هوا؟؟؟
یکماهه که هرگوشه خونه رو نگاه میکنم، برام یادآور یه اتفاق تو غزه اس. همون چندتا کلیپ و عکس محدود کار خودشون رو کردند تا… .
چقدر قوی! چقدر استوار! یک عده مبلغ واقعی دینِ اسلام، مگه میشه انسان بود و به یادتون نبود؟
✔ بلند شدن شعار «لااله الا الله» تو نیویورک و « علی، علی» تو تگزاس، فقط از برکت وجودِ فلسطینیهاست.
✔« ۱۵ شب، دو دقیقه با وضو رو به قبله بایست و یک دقیقه خواستهات رو از امامت بخواه و یک دقیقه هم بگو دوستش داری، حتی به دروغ.چون انقدر غریب و تنهاس که حتی اگه بهش دروغ هم بگی… بعد ۱۵ شب حتما یه نشونهای میبینی»
این دو خط رو از یه کلیپ برداشتم، فکر کنم سخنرانش آقای رفیعی بود. و ۱۵ شب رفتم سرقرار باهاش- بی احتساب شبی که قرار دو دقیقهایم فراموشم شد-
چی خواستم تو این ۱۵ شب؟
خونه؟ ماشین؟ موبایل نو؟ پول زیاد؟ یه نی نی ؟
نوچ هیچکدوم رو نخواستم. چیزی که من میخوام خیلی خیلی خیلی بزرگتر از هرچیزیه. انشاالله که حاجتمو بده.💖