منوی دسته بندی

بزرگ شدن، هزینه دارد

این نامه برسد به دست مادرم💖

«تموم شد، انجامش دادم مامانی! همین یک ساعت پیش.

اما هنوز کامل تمومِ تموم نشده. من فعلا فقط پله اول این آزمون هستم و تا گرفتن نمره قبولی باید صبرها و حوصله‌ها به خرج بدم.

خیلی سخت بود، اشک ریختم حین انجامش. دست و دلم لرزید. شیطون اومد رو شونه‌هام نشست و در گوشم وز وز کرد.

یادِ شما و اون قرص‌های نونی که با زبون روزه بخشیدید، یه سیلی محکمی زد به صورتش و من انجام دادم اون چیزی رو که باید بی‌منت انجام می‌دادم.»

نامه قبلی

برای گرفتن وام مختصری به این در و آن در می‌زد. هر راهی می‌رفت نمی‌شد و وقتی خبر جورنشدن آخرین وامش را شنیدم…

راستش من نمی‌توانم به نشانه‌ها بی‌اعتنا باشم. شروع ماهِ رجب بود. می‌خواستم برای اولین بار، این ماه را در زندگی‌ام دریابم پس روزه گرفتم و به خود قول دادم که کاری نکنم که پشیمانیِ گذرِ این ماه، بدون دستاورد، یقه‌ام را بگیرد.

این سالها خیلی کم آهنگ گوش می‌دهم، چه بشود که در ماشین پیج رادیو را روی آوا بگذارم و فیضی ببرم. هفته پیش اولین بار بود که این آهنگ را می‌شنیدم. آن ‌لحظه صدای ضبط را تا آخر بلند کردم و های‌های می‌گریستم. بله با این آهنگ!

بخصوص آنجایی که می‌گفت:« شاخه گل من نیامد!» شما شاخه‌گل را چه تعبیر می‌کنید؟ معنایش برای من گل‌نرگسِ گلِ یاس است.

با این تفاسیر حق دارم که این آهنگ را یک عاشقانه دلپذیر بین خودم و امامم بدانم.مگر نه؟

این آهنگ حسابی در جانم رخنه کرده بود پس آن‌را دانلود کرده و در موبایلم ذخیره نمودم.

و اما دیروز

روزه باشی، ماه رجب باشد، کودکت درخواست نانای کند، این آهنگ در خانه پخش شود، او نانای کند و من همزمان با اشکهایی که از چشمانم جاری می‌شود به چشمانش لبخند بزنم و یادِ امام زمان در خانه‌مان زنده شود و بشنوی که وامِ فلانی جور نشده است و یادِ حسن(ع) و حسینِ(ع) زهرا(س) و علی(ع) بیفتی و آن سه روز، روزه‌ای که گرفته‌اند و یاد افطار کردنشان بدون لقمه‌ای نان و دست روی دست بگذاری و کاری نکنی؟؟؟

یعنی آنقدر بی‌لیاقتم که هنر گذشتن از آن پولی که در حسابم جا خوش کرده است را ندارم؟

یعنی آنقدر اسیر دنیا شده‌ام که نمی‌توانم برای شادکردن دلِ بندگان خدا قدم کوچکی بردارم؟

وای بر من! که این‌گونه خواستارِ لبخندِ خداوند بر زندگی‌ام هستم؟!

به شیطان لعنت فرستادم. با دوستی مشورت کردم. از او طلب دعا کردم که دست‌ودلم برای انجام این کار نلرزد.

دعایش را بدرقه راهم کرد و حالا برای باقی ماجرا نیز باید دست به دعای دوستانم شود؛ دوستانی چون شما که این متن را خوانده‌اید. می‌شود برایم دعا کنید که بعدها با خودم نگویم: « چه کاری بود که کردم؟! اصلا ارزشش رو داشت؟».

درست است که گذشتم اما به دعای زیادی نیاز دارم تا این گذشتن، لبخندِ خدا را برایم به همراه آورد.

sepideh alipour وب‌سایت

‫4 نظر

  • زهرا گفت:

    خیلی ماهی
    مطمئن باش پولی که در راه خدا دادی ، حتما خود خدا بهت برمیگردونه

  • سپیده گاهی هزار برابر اون پول به ما برمی‌گرده ولی ما هنوز روی همون پولی که دادیم تمرکز می‌کنیم. اینا وسوسه‌های شیطونه‌ها
    امیدوارم اونقدر برکت تو زندگیت زیاد بشه که اون پولی که بخشیدی رو فراموش کنی. اصلن یادت بره که یه روز پولی بخشیدی.

  • دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *