منوی دسته بندی

روزهای بیقراری

روزهای بیقراری

✍دیشب چندین و چندبار با بغض بیدار شدم. بچه‌ها رو تو خوابِ ناز دیدم و گریون شدم.
مگه من آرامش بچه‌هامو نمی‌خواستم. چرا خنده و شادی و بازی‌هاشون، چرا آروم خوابیدنشون گریونم کرده پس؟

بهش گفتم: «کاش این روزها و بغض‌ها و گریه‌هامون یادمون نره» و بهم اطمینان داد که فراموشمون نمیشه.
اون طفلهای معصوم، پر کشیدن تا چشم‌های دل باز شه و همچناااان یک عده صمٌ بکمٌ عمیٌ فهم لا یرجعونند.
دیگی دلی برای صاف شدن با اون یک عده نمونده.

💚🌱من برای ظهور آماده‌م🥺
خودمو بچه‌هام، هرسه فدای تو🥺
امامم کجایی؟😭
قول میدم عقب نرم.😢
قول میدم انسان بمونم.😢
قولت میدم بخدا من.😭
سپیده سرش میره اما قولش نمیره.😢
نشناختیش هنوز؟ 💔
بیا که حالم بده ❤️‍🩹
دارم دیوونه میشم از ندیدنت😭💔
🌱💚

رهگذرها

✍دیدن خانم و ها وآقایون رهگذر بهم یادآوری میکنه که زندگی حق همه‌س؛ اونم نه یه زندگی معمولی که یک زندگی شاهانه. اما از قدیم الایام گفتن « حق گرفتنیه؛ نه دادنی» میخوام که حقم از زندگی رو بی‌بخشش لحظه‌ایش از غاصباش پس بگیریم و بی شک، غاصب اولِ حق شاهانه زیستنم، خودمم.

✍ یادم نمیاد که برآورده شدن دعایی رو به چشم دیده باشم. هرچی از خدا خواستم برعکسش شد. موندم اینبار برعکس دعا کنم یا اصلِ جنس رو از خدا بخوام؟

قایم خوری های شبانه

✍تا خرخره که چیپسارو میخورم، نگاهم میفته به پسرا که آروم خوابیدن.
ذهنم میره به غزه…
اگه یه بمب همین الان وسط خونه ما بخوره، منو از پسرا بگیره، کوچولوهای بی‌نوام چجوری میخوان طاقت بیارن آخه؟😭💔
من حتی جرات ندارم اون روی ماجرا رو توی ذهنم ببینم. خدا طاقت بده به پدرومادرهایی که اون روی قضیه رو دیدن.🤲😭


sepideh alipour وب‌سایت

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *