کتیبهای به اسم عشق
برسد به دست خدا- نامه شماره ۴
سلام تمامِ من
خوبی؟
از حالِ من اگر میپرسی باید بگم که خوبم، اما حسابی دلتنگم؛ وقتی یادم میاد همش چند ساعت بیشتر به پایان مهمونیت نمونده، قلبم میگیره.
اینروزها یک نفر دیگه هم به زندگیم اومده، یه نفر که اسمی قبولش داشتم اما قلبی نه. ولی حالا قلبم میتپه براش. در روز کلی به کتیبه ای که تو عید به اسم مبارکش خریدم و به دیوار وصل کردم، نگاه میکنم و صداش میزنم، ازش میخوام کمکم کنه. میدونم صدام رو میشنوم.
آخه داره کمکم میکنه. اون منو میبینه و من منتظرشم.
یه جا شنیدم که میگفت( نقل به مضمون نیست البته، برداشت خودمه) انقدر برای امام حسین نزن تو سر خودت، اون دنیا یقه اتو نمیگیرن که چرا تو روز عاشورا یار حسین نبودی.
ولی برای امام زمان عصر خودت، یقهتو خواهند گرفت.
تو برای امام زمان چکار کردی تو دنیا؟
اصلن میشناسیش؟
یادش بودی؟
براش دعا کردی؟
چرا نمیاد؟ خب معلومه، چون یار باوفا کم داره.
اشکی میشم وقتی میبینم انقدر غریبه رو زمین.
اشکی میشم وقتی میبینم حال و روز مزخرف خودمون رو که غرق دنیا شدیم.
اشکی تر میشم وقتی میبینم لایق نیستم که یار باوفاش بشم.
چهل روز پیش بود، چله دعای عهد گرفتم؛ نه برای ثواب و فضیلت هاش، فقط برای خودش.
برای امامم، که خیالش از بابت من راحت باشه؛ ببینه که یکی هست که افتاده تو مسیر.
دیگه گمشده نیست.
میخواد یارش باشه با تمام وجود.
کم و کسر زیاد داره ها ، اما میدونه که همینو میخواد.
امکان انحراف رو ازم بگیر خدا؛ بذار تو همین راهی که الان هستم، بمیرم.
بذار با چادر روی سرم بمیرم.
بذار با همین عقیده هایی که دارم و برام مأمن آرامش شده بمیرم.
خدایا دوستم داشته باش…
سپیده بهت غبطه میخورم
رنگ و بوی نوشتههات کاملاً حس تغییر و تحول رو برام تداعی میکنه و این تغییر به سمت خوبیهاست
و من غبطه میخورم بهت…
برام دعا کن
آرامش قشنگم 💙💚🧡💖 ممنونم ازت. اشکی شدم از پیامت 😢 قربون دلت برم. محتاجم به دعا. چشم 😘