ایمانِ منِ ترسو
برسد به دست خدا- نامه شماره11
خدایا
خدای مهربونم
بدجوری موندم سر دوراهی تصمیمگیری
تا امروز دعا میکردم که بشه و حالا نمیدونم باید بشه یا نه؟!
همه ترسهای دنیا بهم هجوم آوردن و اعظمترینش ترسِ از دست دادن.
تا جایی که یادمه خوشیهام همینجوری بود. هیچوقت نتونستم بدون بلا و بدبختی یک اتفاق خوبی در ذهنم تصویر کنم.
و این اصلن خوب نیست و بسیار آزاردهنده است.
کاش یک جواب قطعی، قرص و محکم بهم میدادی؛ تو گوشم بلند میگفتی: « بله» یا « خیر» و تکلیف خودم رو میدونستم.
اما حالا باید با احتمالات و دعا و راز و نیاز ازت بخوام که ترسهام رو ازم دور کنی. باید انقدر دعا کنم که ترسها کمکم در ذهنم کوچک و کوچکتر بشن. انقدر که دیگه یادم برم همچین ترسی هم وجود داشته.
حرفِ درِ گوشی:
خدایا مراقب قلب و ایمانِ منِ ترسو باش. 😢
[…] ساعت قبل بود که در نامهای به خدا ( در این لینک ) از او عاجزانه درخواست کردم تا جوابی قطعی به من بدهد. […]