منوی دسته بندی

پانادروس

در خانه

قرار بود هزینه بلیت دونگی حساب بشود، اما وقتی کسی به روی خودش نیاورد، پس انداز چند ماهش را برای بلیت اجرای گروه نوازی فلامنکو که در سالنی فاخر در خیابان پاسداران برگزار میشد، پرداخت کرد.

مانتوی مشکی و شال گلبهی اش را که خطی از چین و چروک در آن مشهود نبود از کمد در آورد و بنا به وسواس همیشگی‌اش اتوی داغ را حسابی رویشان کشید و بعد هم جلوی موهایش را با اتومو حسابی صاف کرد.

کرم پودر را روی صورتش پخش کرد و ریمل را به مژه هایش کشید. خیالش که از بابت حجم مژه‌هایش راحت شد، رژ صورتی روشنش را به مهارت تمام روی لب پایینی کشید. لبهایش را به آرامی روی هم مالید و با خط لب، پراکندگی رژ را پوشاند.

موهایش را با کش پشت سرش جمع کرد و جلوی موهایش را اریب به قسمت چپ پیشانی‌اش برد.

شلوارش را پا کرد. مانتویش را پوشید. شالش را سر کرد و برای حسن ختام ماجرا، چند پیس از ادکلن تایگر طلایی‌اش که هنوز کمی از آن باقی‌مانده بود، به نبض دست و گردنش زد.

بعد از آن سالها، هیچ‌وقت نتوانست نمونه آن ادکلن را در بازار پیدا کند. حتی همان مغازه‌ای هم که ادکلن را ازشان خریده بود از وجود چنین ادکلنی اظهار بی‌اطلاعی میکردند. موبایلش که زنگ خورد، کیف کوچک دستی‌اش را برداشت و روی کفش هایش یک واکس ابری سرسری کشید و دکمه آسانسور را زد.

در راه

همین که از آسانسور پایین آمد، صدای ترمز ماشینش بلند شد. با ماتیز قرمز رنگش و مدل رانندگی‌اش شهره شهر شده بود. ساپورت نازکی پوشیده بود با یک مانتوی عبا مانند جلو باز، تیپش معمولی بود و درعین حال بدن‌نما.

-سلام. دیر که نکردم.

-نه مثل همیشه به موقع اومدی.

تا رسیدن به محل اجرا یک ساعت فاصله داشتند و این زمان به گپ و گفت دخترانه گذشت.

-راستی نگفتی غیر خودمون، اون سه نفر دیگه کین ؟

– امیر و دوستش هم میان.

– امیر؟

– آره.

– فکر میکردم باهاش کات کردی.

– آره. ولی قول این کنسرت رو از خیلی وقت پیش ازم گرفته بود.

در سالن کنسرت


بلیت ها را که اوکی کرد، منتظر رسیدن امیر و دوستش روی صندلی انتظار نشستند. دیر کرده بودند.

در گوشه گوشه سالن، گروه هایی چند نفره مشغول هم صحبتی بودند، با آنکه همراه داشت اما حس معذب بودن می‌کرد.

  • سلام سلام بر دختران زیبا رو
  • سلام. چه عجب
  • سلام امیر خوبی ؟
  • سلام مهسا جان. نمیدونستم تو هم میای
  • پس تنهایی که. دوستت کو؟
  • میرسه تو ترافیک چهارراه پایینی مونده.
  • اجرا داره شروع میشه. دیگه کم کم باید بریم تو. به دوستت شماره صندلی و ردیف رو واتس‌اپ کن
  • اوکی برید تو. من می‌مونم اینجا منتظرش
  • خب بیا تو هم . مگه بچه‌اس. خودش پیدا میکنه دیگه.
  • نه باشم بهتره. شما برید ما هم میایم تا چند دقه دیگه

در سالن اجرا


به یاد پاکودلوسیا که در یک ماه اخیر درگذشته بود، قطعه پانادروس در پشت صحنه پخش میشد و حضار روی صندلی های خودشان جا می‌گرفتند. به رسم مهمان نوازی، استاد بزرگ گیتار ایران، برای خیرمقدم به سن آمد. در حین اجرای سولو امیر دست در دست دوستش به آن دو اضافه شد. با یک سلام و احوالپرسی آهسته سرجای خود نشستند و همانطور که دستان یکدیگر را سفت می‌فشردند و به سن خیره ماندند. هیچ فکر نمیکرد که در عرض این چند روز امیر بتواند، دوستی برای خودش پیدا کند. هرچند صمیمیتی که آن دو با یکدیگر نشان میدادند حاکی از این بود که عمر دوستی‌شان خیلی بیشتر از این چند روز است و سری که کلاه رفته است، سر دختر شال گلبهی به سر است. و او بیشتر از آنکه دلش از این بی مبالاتی ریش شود، برای تومان به تومان پس‌اندازی که خرج این اجرا کرده بود، سوخت و بی آنکه لذتی از اجرای کنسرت ببرد آن شب را به پایان رسانید.

sepideh alipour وب‌سایت

‫2 نظر

  • سلام سپیده جون به مطالبی که در ادامه میارم توجه کن چون یکم گیج شدم
    همین که از آسانسور پایین آمد، صدای ترمز ماشینش بلند شد. با ماتیز قرمز رنگش و مدل رانندگی‌اش شهره شهر شده بود. ساپورت نازکی پوشیده بود با یک مانتوی عبا مانند جلو باز، تیپش معمولی بود و درعین حال بدن‌نما.
    این توصیفات بالا مربوط به کیه؟ دوستشه؟ یا دختر با شال گلبهیه.
    این جمله پایین رو کی میگه؟ منظور از سه نفر کیه؟ امیر و دوستش که دو نفر میشن؟
    راستی نگفتی غیر خودمون، اون سه نفر دیگه کین ؟
    اینا رو مشخص کنی من یکم از گیجی درمیام

    • sepideh alipour گفت:

      مرسی لیلا از پیامت. خیلی خیلی خیلی ممنونممم💖
      با سوالهایی که برات پیش اومده، ریش و قیچی رو دادی دستم که یعنی متنم باید ویرایش بشه یک جاهاییش.
      اجازه بده درستش کنم اون قسمتهایی که گفتی رو، تا خودِ متن گویای ماجرا بشه.
      بازم ممنونم عزیزم که خوندی و ابهامات رو بهم گفتی.💚🌺

  • دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *