منوی دسته بندی

با بهترین کلمات، سخن بگو

وَقُلْ لِعِبَادِي يَقُولُوا الَّتِي هِيَ أَحْسَنُ ۚ إِنَّ الشَّيْطَانَ يَنْزَغُ بَيْنَهُمْ ۚ إِنَّ الشَّيْطَانَ كَانَ لِلْإِنْسَانِ عَدُوًّا مُبِينًا-۵۳ اسراء

و بندگانم را بگو که همیشه سخن بهتر را بر زبان آرند، که شیطان (بسیار شود به یک کلمه زشت) میان آنان دشمنی و فساد برمی‌انگیزد، زیرا دشمنی شیطان با آدمیان واضح و آشکار است.

بسته شکلات و کرم دست و صورت را روی پیشخوان فروشگاه گذاشته بودم و منتظر بودم که حسابم بعداز نفر جلویی انجام شود، که خانمی بی‌حجاب از نوع خیلی جلف و سبک، با خودنمایی و سروصدا وارد شد. رفتارش به گونه‌ای بود که نمیشد حس منفی نگرفت. سرم را برای دورشدن از قضاوت و خودخوری و ناراحتی پایین انداختم و چادرم را روی روسری ام مرتب کردم. هنوز حساب نفر جلویی انجام نشد بود که خانم ذکر شده، خریدهایش را درست جلوی من، روی پیشخوان فروشگاه گذاشت.

یعنی من را ندیده بود؟ ما که چند لحظه قبل باهم چشم در چشم شده بودیم. پس ندیده شدنم، بعید بود، آن هم با آن هیبت. رفتارش بی احترامی بود. اما خب هنوز اتفاقی نیفتاده بود که بخواهم حرفی بزنم، باید صبر میکردم. در دلم خودم را به صبر دعوت کردم اما انگاری وجودم، این دعوت را لبیک نگفت و ناخوداگاه اما خداروشکر متینانه گفتم:« نمیدونید نوبتیه؟»

شهدالله همین یک جمله را گفتم و منتظر ایستادم بلکه خانم جلویی به حول قوه اللهی کارش انجام شود؛ مگر میرفت حالا…

با آنکه لحن تذکر حقم به آن خانم بد نبود و بعدش هم اتفاق بدی صورت نگرفت؛ اما تمام راه از اینکه حرفی زده بودم ناراحت بودم.

چرا؟

۱- من معتقد به حجاب کامل بودم و او اعتقاد کامل به بی حجابی داشت. دلم نمیخواست یک درصد هم در ذهنش نگاه از بالا به پایین و یا گیربودنم در ذهنش شکل گیرد.

۲-دلیل محکم دوم این بود که خب هنوز اتفاقی نیفتاده بود. وقتی باید زبان به تذکر و اعتراض باز میکردم که فروشنده، اول جنسهای او را از زیر دستگاه بارکدخوان رد میکرد.

۳- دلیل آخر هم درست است که گذاشتن اجناسش جلوی من بی احترامی محسوب میشد، اما به حدی نبود که از پس تحملش برنیایم.

با این وجود، بعد از رسیدنم به خانه، زبانم همه به شکر بود که خداروشکر اعتراضم را بی استرس و آرام عنوان کردم. وگرنه تا قیام قیامت با شناختی که از خودم دارم، تمامی الفاظ رکیک را نثار خودم میکردم که مسلمانی ام و انسانیتم بر سرم بخورد.
حکایتی را امروز میخواندم که برایم بسیار جالب بود، بدین شرح:

شخصی به خدمت دانشمند بزرگ شیعه، خواجه نصیرالدین طوسی (ره): آمد و نوشته ای از دیگری تقدیم ایشان کرد که در آن، به خواجه بسیار ناسزا گفته و دشنام داده شده بود! و نویسنده نامه، این دانشمند بزرگ را کلب بن کلب خوانده بود!!

خواجه نصیرالدین طوسی(ره): در برابر ناسزاهای وی، با زبان ملاطفت آمیز، این گونه پاسخ گفتند: این که او مرا سگ خوانده است درست نیست؛ زیرا که سگ از جمله چهارپایان، و عوعوکننده و پوستش پوشیده از پشم است و ناخن های دراز دارد. این خصوصیات در من نیست؛ قامت من راست است و…، ناخنم پهن است و ناطق و خندانم، و فصول و خواصی که مراست غیر از فصول و خواص سگ است. و آن چه در من است مناقض است با آن چه صاحب نامه درباره من گفته است.

و بدین گونه او را پاسخ گفتند، با این زبان نرم، بی آن که کلمه درشتی بر زبان رانده، یا فرستاده او را برنجانند.

مرحوم محدث قمی(قدس سره)، پس از نقل داستان می فرمایند: خواجه در این امر اقتدا کرده است به امام محمدباقر(علیه السلام)؛ زیرا از جاحظ نقل شده است که روزی، مردی مسیحی به امام گفت: «أنت بقر» (نعوذبالله) امام پاسخ دادند: «لا، اناً باقر»؛ نصرانی گفت: «أنت بن الطبّاخه» امام فرمودند: «ذاک حرفتها». آن شخص گفت: «أنت إبن السّوداء الزنجیه البذیه». امام فرمودند: «اگر راست می گویی، خداوند مادرم را بیامرزد، و اگر دروغ می گویی خداوند تو را ببخشد.»

آن مرد مسیحی وقتی این گونه برخورد را از حضرت امام مشاهده کرد، هدایت یافته و مسلمان شد.
منبع: رضا مختاری، سیمای فرزانگان، ص۳۳۱

وقتی خداوند در آیه اش از ما میخواهد که به بهترین کلمات، آن کلمه ای که درجه خوبیش در ذهنمان از همه بالاتر است، حرف بزنیم، ما چه کاره باشیم که گوش ندهیم؟

کلام آخر:

خدایا من رو ببخش که با زمینی شدنم، عهد دیرینم با تو رو فراموش کردم و با نشونه هایی که برام میفرستی هم هنوز گمراه ترینم در زمین…

sepideh alipour وب‌سایت

‫2 نظر

  • آرامش گفت:

    عزیزم بنظرم لازم نیست اینقدر خودخوری کنی، تو اون لحظه بنظرت رسیده که اون خانم میخواد نوبت رو رعایت نکنه و محترمانه گفتی که یادش بندازی، همین 🙂
    اینقدر حرص خوردن نداره، بهرحال توی تعامل با دیگران چه از نظر اعتقادی به ما شبیه باشن و چه نباشن، ممکنه این حالت پیش بیاد، به قول خودت مهم اینه که اعتراضت رو که بنظرم بجا هم بوده بی تشنج و آروم بیان کردی وگرنه اینقدر سرزنش و شماتت لایق سپیده‌‌ای با قلبی سپید نیست، باور کن🌺🌱

  • دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *