سرزمین شما نزدیک به آب و دور از آسمان است
فردا شروع ماهرمضونه؛ جز خود خدا هیچ کس نمیدونه که من چقدر اشتیاق اومدنش رو داشتم. اما خب نشد دیگه. بنا به یه دلایلی اون حسِ نابِ گرسنگی قرار نیست فعلن نصیبم بشه. جز شکر حرفی به دلم بیاد، میشه ناشکری؛ پس شکرت خدا برای هر حکمتی که تو کارته و من با عقل زمینی عاجزم از فهمش.
این مقدمه بهونهای شد که بگم برای خودم یه برنامه چهل روزه چیدم و اسمش رو گذاشتم «چله بندگی». حالا نه اینکه خیلی مطیع و انسانطور رفتار کنم، معلومه که نه؛ من در حال ساختن خودم هستم و پر از عیب و ایراد و نقص و نادانی. برنامهای که برای خودم چیدم هم خیلی سفت و سخت نیست، اما خب سوخت و سوز داره ، نشد هایی هم توی کار میاد، یه روز این یکی تیک نمیخوره و روز دیگه اون یکی.
یکی از موردهایی که خیلی برام دلچسبه نهج البلاغه خوانیه. قبلتر هربار که نهجالبلاغه رو باز میکردم از خطبهها شروع میکردم به خوندن؛ اما حقیقت اینه خطبهها انقدر زیاد و حجیم هستند که مهلت نمیدن آدم به بقیه قسمت ها برسه. برای همین اینبار از حکم و مواعظ شروع کردم و شبها وقت خاموشی خونه، میشینم پای صحبتهای امام علی علیه السلام.
اون میگه و من سرتاپاگوش میشم، و چقدر میچسبه این شب نشینیه چند دقیقهای با یاری که باورش دارم و الهی که
باورش از من و پسرانم دور نشود؛ که هرآن در خطر لغزشیم.
شروع ماه رمضون، بهونه خوبیه که نهج البلاغه رو به زندگیمون بیاریم؛ شده ده دقیقه بشینیم پای حرفاش و ببینیم اماممون چقدر حرفهای قشنگ و درست و منطقی داره برامون.
از نهجالبلاغه
حق و باطل دو راه هستند که هرکدام طرفدارانی دارند. اگر باطل پیروان بیشتری داشته باشد و پیروز شود چیز تازهای نیست؛ از قدیم همینطور بوده و اگر یاران حق اندک باشند روزی فرا میرسد که زیاد گردند.
سرزمین شما نزدیک به آب و دور از آسمان است.
زمانی که بر دشمن خود تسلط یافتی عفو و گذشت را شکر این پیروزی و غلبه قرار ده.
درک این جمله بشدت برام سخته، چه برسه به انجامش.
-چی میشه که یکی میشه حضرت فاطمه و یکی میشه من؟
-خب همه که نباید مثل هم باشن، شاید تو سمیه بشی.
-اوهوم، حق با توئه. اما درکل چرا ما نمیخوایم خوبی رو بفهمیم؟
-نمیدونم. ولی خداوکیلی پیامبرها هم حرفهای بدی نزدن که آدم ها پاشون رو کردن تو یه کفش که باهاشون دشمن بشن.
-آره.اگه حرف همون اولی رو گوش میدادیم یه حضرت آدم برامون بس می بود.
-حضرت آدم هم که حرف خدا رو گوش نداد.
-ای امان از شیطون. تو کارش مهارت داره. بالاخره فرشته اس و کار بلد.
-چیکار کنیم شیطون نیاد تو زندگیمون.
-اومدن که میاد، کارش اینه. اما انقدر خدا رو صدا میزنیم که کوله بارش رو جمع کنه و بره.
-ما باید ناامیدش کنیم.
-و تنها کسی که ناامید کردنش میچسبه، خودِ شیطانه.
-میدونی فرق اینکه اون،اون(نسبی) شده و تو، تو و من، من فقط در اینه که اون شنیده و انجام داده. اما من و تو شنیدیم و از این گوش در کردم.
-بیا به هم قول بدیم که به شنیدههایی که رنگ و بوی خدا رو دارن بیشتر توجه کنیم.
-باید پشت هم باشیم.
-میمونم پشتت. بمون پشتم.
بهترین مرتبه زهد در دنیا پنهان نمودن زهد است.
بعضی وقتها پنهان کاری از ترس و خجالت میاد، نه ریا.
مثلن من قبلن خجالت میکشیدم که روزهای محرم اشک بریزم، یا خجالت میکشیدم که نمازم رو در جمع و مهمونی بخونم.
یا اصلن چرا راه دور بریم.همین روزها رو نگاه کنیم…
من عاشق چادرم، جنس آرامشش رو کم دارم؛ اما ترس پوشیدنش مانع سرکردن میشه.( جدای از اینکه پسرها یه مانع درست چادر سرکردن منن، یه مشکل دیگه ای هم هست که به ترس ربط داره؛ چرای ترس بماند برای بعد )
وقتی این جمله رو خوندم یه کم به خودم گرفتم، ناراحت شدم. (حالا نه اینکه من زاهد باشم و در حال جار زدن زهدم ؛ نه از اون لحاظ) به هرحال تفسیرش رو که گوگل کردم، دلم آروم گرفت.
راستشو بگم من هنوز میترسم، میترسم جایی بگم:« من مسلمونم» و اینجا تنها نقطه ای از جهانه که دارم فریادش میزنم.
بهش گفتم: چقدر خوب جواب مخالفت رو دادی.
گفت: یاد گرفتم که بگم «و اذا خاطبهم الجاهل قالوا سلاما» یعنی:هنگامی که جاهلان آنها را مخاطب سازند، به آنها سلام می گویند.
من از اینکه بیشتر مواقع در مقابلِ مخالفانِ عقایدم تنها لبخند بودم، خیلی غمگین بودم اما خب توان دفاع هم نداشتم؛ این آیه رو اولین بار بود میشنیدم خوشحال شدم که خودِ خدا برای ما ( چه دارای توان دفاع، چه ناتوان از دفاع) راهی گذاشته.
نکات نابی بود سپیدهجان
بهت افتخار میکنم
تشکر از حضورت دوستم 💕🌹
نهجالبلاغه…
ممنونم از یادآوریت دوست فهیم من🌹
+ وجودتو از آرامش چادر محروم نکن 🙂
ممنونم از همراهیت دوست عزیز من💕 آره باید یه فکری به حال این دل کنم که دلتنگ جادره.