وقتی که جان میگرید و جسم او را در آغوش میگیرد.
چالش های سازنده
۲۶ فروردین بود که با زهرا، چالشی رو شروع کردیم؛ یه چالش سخت و ترسناک؛ چالش هر روز نوشتن تو سایت.
خب من درِ این سایت رو برای فیس و افاده وا نکرده بودم؛ دلیل داشتم. اما هربار نوشتن رو به هزار و یک بهانه عقب میانداختم و این با دلیل احداث اینجا مغایرت داشت.
باید از مسیرِ مسلمونیم میگفتم اما میترسیدم؛ بیشتر از پختهنبودن صحبتهام.
درسته پخته حرف زدن مهمه. اما یه ماده خام، تا روی اجاق نره که پخته نمیشه.
من خامم و این سایت حکمِ اجاقِ من رو داره.
برای اینکه پخته بشم، به این چالش بله گفتم و سعی کردم در طول این پنجاه روز دلیلی از راه مسلمونیم پیدا کنم و اینجا بنویسم.
به نیمه راه رسیدم و بااحتساب امروز، پنجاه روز دیگه تا پایان این چالشِ خوش باقی مونده.
امیدوارم این چالش بشه عادتم؛ برای هر روز نوشتن تو این سایت و گفتن از حس و حالم به خدا و دینم، این دست و اون دست نکنم و بگم حرفهام رو، کشفیاتم رو، سختیهام رو و … .
چله حدیث شریف کساء
با این حدیث خیلی غریبه بودم. تا حالا نخونده بودمش و حتی جز چنددفعه انگشتشمار اسمش به گوشم نخورده بود.
روزی که فهمیدم ۴۰ روز تا عیدغدیر مونده، به دوستانم پیشنهاد دادم که چله بگیریم.
دوستی چله زیارت امینالله گرفت و دوستی چله چهل تا آیهالکرسی. من هم گفتم میخوام چله حدیث کساء رو بگیرم؛ به امید اینکه اتفاقهای خوب برامون بیفته، این چالش رو هم استارت زدیم.
چند روزی حدیث رو روخونی کردم و حقیقت برام هیچ حرفی نداشت؛ جز تکرار یه ماجرای داستانی که باعث کسالتبار شدنش برام شد و متاسفانه درگیر هیچ حسی نشدم که منو به خدا وصل کنه.
دیروز تصمیم گرفتم، تو گوگل یه صوت زیبا از این حدیث پیدا کنم؛ طبق تجربه موفقیتآمیزم از دعای عهد و دعای نور آقای علی فانی، این حدیث رو هم بصورت ویدیو، از ایشون دانلود کردم. ریختم تو فلش. نصب کردم به تلویزیون.
غروب بود. هنوز اذان مغرب رو نگفته بودند. حدیث رو گذاشتم و صدا تو خونه پخش شد.
آه خدای من!
بعضی صداها چقدر معجزهان.
با جمله سومی که شنیدم، اشکهام هقهقانه سرازیر شد و من اینگونه تازه متوجه حدیث کساء شدم.
چقدر جنس این گریهها قشنگه؛ انگار هر روز باید باشن. آخه حسابی قلب رو صاف میکنن و روح رو سبک. من که خیلی دوسشون دارم.
سپیده تو زمان حضرت محمد خیلیها با شنیدن صوت قرآن ایمان آوردند. صدای خوب توی برقراری اتصال خیلی خیلی تاثیر داره.
این آقای فانی هم واقعن صدای معجزه آسایی داره.
من خیلی با صوت زیبای قرآن غریبهام لیلا. از بچگی تا همین چندسال اخیر قرآن رو فقط تو غم شنیدم اونم با صدای عبدالباسط که اصلن نمیتونم باهاش ارتباط بگیرم.
جفای بزرگی بود در حق خودم که نرفتم دنبال صوت زیبایی که دلخواهمه.
متاسفانه اون دوستی که چله امینالله برداشت دو شبش رو فراموش کرد و همین موجب شد از این چله عقب بمونه. ولی میدونم دوست قشنگ دعاشو واسم فراموش نمیکنه 🙂