روز ۲۵ قرآنی
حدودا یک ماه پیش بود که من و او، در شرایط یکسان مادری و سِنی، از دوشهر مختلف، او دختر آتش و آفتاب و ساکن اصفهان و من دختر بادوباران و ساکن تهران، در راه حفظ قرآن مسیرمون به همدیگه تلاقی پیدا کرد. شدیم همسایه همدیگه تو این راه و باهم روزانه قدمهامون رو برداشتیم.🥰
حافظ تازه نفس جزء یک رو حفظ کرده و حسابی باریکلا داره.👏
همسایه بعدی که من باشم، نیم جزء حفظ شدم و بازم باریکلا دارم؛ اما یه اعتراف: این چند روز نتونستم تکرار داشته باشم و شفافیت صفحههای حفظ شده اخیرم بسیار پایینه.
کلافگی و انباشتگی داره به سراغم میاد و این مخل راهه.😓 میدونم که نباید سرسری حفظ کرد و باید عمیق فهمید. از طرفی نذر کرده بودم که تا اربعین،جزء یک رو به نیت حضرت ابوالفضل حفظ کنم و از اینطرف هم کمکاریهای غیرعمدم زیاد شده و صفحات فقط سطحی حفظ میشن. تو این اوضاع به این دلم خوشه که کمکاری هام غیرعمدیه و زبونم لال اینجوری نیست که از قصد و قرض، وقتمو تلفکنم و قرآن را پشت گوش انداخته باشم. مثلا امروز، بعد از نماز صبح وقتی مشغول حفظ نیمصفحه ۱۵ بودم، پسر کوچولوم بیدار شد و تلاشم برای خوابوندنش بی نتیجه موند و مجبور شدم قرآن رو ببوسم و کنار بذارم و حفظ و تکرار صفحاتم نیمه کاره رها شد. حقیقت امر این چندشب و چند روز، کمی در مادری کم آوردم و بیبهانه همین دلیل تمرکز پایینم شده.
میدونم حضرت ابوالفضل هم راضی نیست به این سرسری حفظ کردن های من، برای همین برنامهم برای چند روزه آینده اول شفاف خواندن صفحات قبلیه و بعد حفظ صفحه جدید.
خدایا کمکمون کن تو این راه 💚و دست شیطون رو ازمون کوتاه کن.😢💚🌺
پ.ن: اینجا علاوه بر من و پریزاد، همسایههای دیگهای هم هستند که انشاءالله بزودی از تجربیات حفظ قرآنشون خواهند نوشت.