خشکالههای جان لطفا کپک نزنین!
دو سال پیش بود که به واسطه خانم آیه حمداوی با خشکاله آشنا شدم و آستینها رو بالا زدم تا بتونم قدمی موثر در این راه بردارم.
با وسواس زیاد، انواع و اقسام زبالهها رو تو سبدهای پلاستیکی جداگونهای میچیدم و خشکشون میکردم.
خشک کردنشون مکافاتی داشت؛ حتی بدون بچه هم سخته. چه برسه به با یه بچه یک ساله و چهارساله که ذوقشون در انجام کارهای خونه، از منِ مامان بیشتره.
من تو زمستون تولید خشکاله رو شروع کرده بودم و تا دستم بیاد باید چکار کنم کلی تلفات زبالهای داشتم و چه خشکاله ها که با کپکی شدنشون تموم خستگی رو به جونم گذاشتند.
به هر بساطی بود، وقتی که زباله های تفکیک شده به حدنصاب رسیدند، هر کدوم رو در یک نایلون جداگونه گذاشتم. با مرکز تحویل پسماند که از قبل شمارههاشون رو پیدا کرده بودم تماس گرفتم و متاسفانه کسی مسئول تحویل نشد.
- آقا و خانم محترم لطفا آدرس بدید خودمون میایم تحویل میدیم. شما فقط اینا رو قبول کنید. من کلی زحمت کشیدم، پوست تخم مرغ ها رو جدا گذاشتم. پوست پسته و گردو جدا، پوست تخمه آفتابگردون جدا، تفاله چای جدا، برنج و نان خشک جدا، دستمال کاغذی جدا، پوست پیاز جدا، پوست سیب زمینی و بادمجون جدا، پوست میوه های فصل جدا، پوست هندوانه جدا… . من جونم در اومد که …
- نه خانم عزیز. ما نهایت بتونیم پوست تخم مرغها رو ازتون قبول کنیم.
- پس زحمت من چی ؟
با شماره های زیادی تماس گرفتم و با آدمهای زیادی مکاتبه واتس اپی انجام دادم، اما واقعا جایی نبود.
خیلی حس ناراحت کننده ای بود. با خودم گفتم آیه حمداوی هم منو گیر آورده. پس چرا هیچکس جوابگو نیست؟
با بغض و آه و اندوه شکست رو قبول کردم و به روال قبلی برگشتیم و دوباره روز به شب نرسیده با یک سطل زباله پر مواجه میشدیم که بوش کل آشپزخونه رو گرفته بود.
تا دستت بیاد خشکاله درست کنی، باید جون بکنی، کار بی زحمتی نیست. خیلی زحمت داره و دقت میخواد. یک اشتباه کوچیک میتونه تموم زبالههات رو کپکی کنه. با اینحال و با وجود شکستی که خورده بودم بعد از یکماه، یه روز به حاجی گفتم:
- من دوباره میخوام خشکاله درست کنم.
- اما دیدی که کسی به فکر نیست. درست کردنش چه فایده؟
- حداقل شیرابه تولید نمیکنیم که خودش خیلیه.
دو ماه بعدی، به درست کردن خشکاله، اما تنها با نیت درست نکردن شیرابه و نهتفکیک گذشت. بخاطر نمیارم چرا؟! اما بعداز اون دوماه برگشتم به روال قبلی، همون روالی که شیرابه رو ندیدم و رو سیاهی تولید شیرابه رو پیشونیمون مهر شد.
دیروز بعد از یک سال، طی یک حرکت خودجوش، دوباره سبدهای پلاستیکی رو گذاشتم تو بالکن زیر آفتاب داغ.
یعنی اینبار تا کجا میتونم پیش برم؟ موفق میشم تبدیل به عادتش کنم تو زندگی خودم و پسرها؟
خیلی کار سختیه. ما تو انتشارات سرویاسین یک جعبه کرم کمپوست داشتیم برای اون ها هم که شده خشکاله درست میکردیم تحویلشون میدادیم که کرما تبدیلش کنن به کود و با کودش یک باغچه سرسبز درست کرده بودیم. صاحب ملک یه روز اومد گفت کی به شما اجازه داده سبزی بکارین جمعش کنین میخوام درخت بکارم و بعد کرم ها هم بهشون برخورد و دیگه کود تولید نکردن و بعد یه روزم مردن. بعد رفتم خودم کرم بخرم گفتن یک کیلو فروش نداریم باید زیاد بخرین منم دیدم جا ندارم دیگه با همون شیرابه سر کردم
من نمیدونستم چیزی به اسم کرم کمپوست داریم. چرا اینجوری کرد صاحبش؟ نمیتونم بفهممش.
یه کیلو کرم که دنیا رو خراب میکنه؟! نمیدن چرا. زیاد یعنی چند کیلو؟ 😐
خشکاله رو یادداشت کردم، کلمه جدید و قشنگیه برام.
کار شما چه سخته.
من دو تا ظرف دارم یکی برای آشغالهای خیس و یکی هم خشک. پر شد میزارم دم در.
منم برای زباله های بازیافتی ظرف جدا دارم. اما اینکار رو برای اینکه شیرابه درست نشه، برای زباله های تر انجام میدم. الان تابستونه؛ خیس ترین زباله ها، مثه پوست هندوانه و میوه های فصل هم با یه روز زیرآفتاب موندن راحت خشک میشن؛ البته من حسابی ریز ریزشون میکنم.
قربون شما. ممنونم از نظر لطفتون💚
سپیده چرا اینقدر دوست داشتنی هستی؟ هم خودت، هم قلمت و هم تجربه های زیسته ات… این حسی بود که الان داشتم. نمی دونم چرا😅😁❤😊🥰
اعتراف کنم که اول میخواستم پست امروز رو بنویسم بعد پیامها رو تایید کنم؛ این پیامت ذوقمو ذوقی کرد خیلی خیلی. گفتم اهم فیالاهم تایید کامنتهاست.😅 دلم میخواست این کامنت تصویری بود و خنده وذوقمو میدیدی، اصلا لبام بسته نمیشه . از اینور بناگوش تا اونور بناگوش خندون مونده.😄 کاش نظرت نسبت بهم رو خانوادهام هم راجع بهن من داشتن😏 قربونت برم.ممنونم از مهری که بهم دادی💚
جان دلم. خوشحالمممم خیلی خوشحالت کردم. همیشه حال دلت خوب عزیزدلم. مانا باشی ان شاءالله.
عزیزی دوست انرژی مثبتم💚🌺
دفعه اولمه واژه خشکاله رو باهاش مواجه میشم. من خودم به تفیک زباله خشک و تر تشویق میکنم خونواده رو. حتی یه زمانی تو خیریه بودم طرحی داشتیم برای دریافت زباله خشک و بعد با پولش کتاب میخریدیم برای بچههایی که دسترسی به کتاب ندارن تو روستاهای اطراف و اهدا میکردیم. همین طرح خشکاله هم به نظر باید فرهنگسازی بشه. اینجوری نباشه مردم یه قدمی بردارن بعد کسی نباشه حمایت کنه. مردمم فکر کنن کارشون بیتاثیره. خیلی کار سختیه حتی همون تفکیک. مخصوصا او آپارتمان. نمیدونم چطور میشه مشکلات اینجوری رو حل کرد تا بیشتر مراقب محیط زیست باشیم.
چه کاری قشنگی . قلب قلبی شد چشمهام 😍😍😍😍😍 الانم تو خیریه ای هستی ؟
من سه سال پیش یه خیریه کوچیک زدم، دوستانه. به زور ازشون پول میگرفتم که برای نیازمندا – بچهها- خرید کنم.😂 بعد کم کم از سرم افتاد. گروه خیریه مون هم تو واتس آپ بود. واتس اپ فیلتر شد از موبایلم پاک کردم و خیریه هم به فراموشی سپرده شد.
خیلی حس و حال خیریه داشتن خوب بود. من حتی رفتم ثبت خیریه هم بزنم که اسم خیریه مون رو کسی برنداره. اماااااااااا امان از بی پیگیری
خشکاله تاحالا نشنیدم سپیده جان.
فقط تفکیک میکردم
میذاریم دم در ۱۰ دقیقه نمیشه برمیدارن
اینقدر بیکاری زیاد شده فروش ضایعات هم شده کاری پردرآمد
آره منم شنیدم که خیلی درآمد داره :))
وای سپیده چه کار سخت ولی پرفایدهای انجام دادی. من جای مسئولین بودم بهت لوح شهروند نمونه میدادم. آفرین بهت❤️
اوه نه بابا! بقیه از من خیلی جلوترن. من اون بچه پیش دبستانی هستم که فقط خشک میکنه! تا مقطع دکتری و گرفتن لوح فاصله ها دارم. 😄😉😎