منوی دسته بندی

آتیش جهنم رو پس دادم


۲۲ فروردین ۱۴۰۲ بود که نوشتم :

برسد به دست خدا

«دارم فکر میکنم که چی بگم بهت. مینویسم، به دلم نمیشینه. دستم رو میگیرم روی بک‌اسپیس و سعی میکنم از نو بنویسم.

میدونم چی میخوام بگم، اما روم نمیشه بگم.

گفتن و نگفتنم فرقی برای تو نداره؛ اما خب برای من که فرق داره.

اگه پیش تو اعتراف کنم، بگم که اشتباه کردم. شاید تو ببخشی. شاید اونم ببخشه. اما من فقط از تو میخوام که منو ببخشی. بعد یه کاری کنی که اونم ببخشه. نمیخوام به خودش بگم منو ببخشه. میدونم اگه به اون هم بگم منو ببخشه خیلی نورعلی نور میشه. اما نمیتونم به راحتی بخشش خواستن از تو، از اونم بخوام. من تو از ازل باهم بودیم و تا ابد هم باهم خواهیم بود، خب معلومه رابطه مون و راحتیمون باهمدیگه فرق داره با رابطه ام با بقیه. نمیتونم بگم ببخشید، اما تو میگی اگه منو دوس داری باید اینکارو کنی. خب دوست دارم، باورت دارم، اما این رقم رو نمیتونم. آتیش جهنمت رو میخرم اما ازم نخواه پا روی این غرورم بگذارم. تازه اون منو اول ناراحت کرد، نه من اون رو که. چرا من باید بگم ببخشید؟»

و امروز هشتم اردیبهشت ۱۴۰۲:


کلافه و بی‌حوصله بودم و مچ درد شدیدی گرفته بودم. به هم ریختگی خونه هم شده بود قوز بالای قوزم که دلیل محکمی بشه برای تبدیل شدنِ من به یک «سپیده‌ یُبس».

دلم می‌خواست دراز بکشم یه گوشه، چشمهام رو ببندم و با دو تا بشکن همه وسیله‌ها پادار بشن و مرتب و منظم برن سرجاهای خودشون بشینن؛ اما خب شدنی نبود، حتی تو خواب و رویا. حال و هوای بیرون زدن از خونه رو نداشتم، اما میدونستم خونه موندن هم چاره‌ کارم نمیشه. پیشنهاد نمازجمعه رو که دادم، قبول کرد. اینبار بچه‌ها رو گذاشتیم پیش مامان و بابا و دونفری رفتیم.

هنگام شنیدن خطبه‌های امام جمعه سه نفر از ذهنم رد شدند، دو نفر که باید براشون آرزو میکردم که ازدواجشون آسون بشه و مشکلات از سر راهشون برداشته بشه؛ یکی دیگه هم که باید ازش معذرت خواهی میکردم. چرا و به چه علت؟ فقط به حرمت دوستی؛ نه اینکه حتمن من کار بدی کرده باشم، نه.

بار سنگینی بود روی دوشم، امروز زمین گذاشتمش. خوشحالم که ازش معذرت خواستم؛ اما جوابش چیزی نبود که قشنگ باشه. قلبم شکست از جوابش، اما باز هم خوشحال بودم که پا گذاشتم رو غرورم و قدمی برای گذاشتن این بار سنگین از روی دوشم برداشتم.

الان دیگه سبکم، خیلی سبک. حس میکنم دینی به گردن کسی ندارم؛ جز مهربونی به خانواده‌ام، خانواده همسرم و علی و پسرها.

یه دعای درگوشی:

خدای مهربونم دوستهای خوبی رو که تو لحظه های اشکی، میشن مرهم قلبت رو در پناهِ خودت حفظ کن.

خدایا مرسی ازت💙

sepideh alipour وب‌سایت

‫4 نظر

  • سلام سلام به سپیده عزیزم
    من بعد از مدتها توسنتیم بیام یه چرخی بزنم و به دوستام سری .
    میبینم که تقریبن هر رزو دایر مینیوسی
    عایل سپیده جان عالیه

    واقعن بخشیدن و یا عذرخواهی آدمو خیلی سبک میکنه
    منم تجربشو داشتم زمان اشتغالم، البته مورد من برعکس بود کسی بود که من رورنجونده بود و من باید میخشیدمش.
    حتمن باورت میشه سپیده. وقتی که با تمام وجود بخشیدمش و براش دعای خیر کردم، خیلی حس خوب و سبکی داشتم

    • sepideh alipour گفت:

      سلام زهرای مهربون
      ممنونم افتخار دادی
      خیلی خوشحال شدم از دیدن اسمت عزیزم 💙
      چه حس توپی رو تجربه کردی زهرا. خیلی عالیه. چقدر خوبه که اینهمه مهربونی تو وجودته. قدر وجودت رو بدون که خیلی باارزشه و خصلت خدایی تو وجودته.💙

  • سپیده جان من مدت طولانی می شد که از قران دور افتاده بودم . نمازم از سر عادت شده بود نه عادتم نبود هر وقت عشقم می کشید نماز می خوندم حالم خوش نبود دیشب که تو تنهاییم داشتم می نوشتم و گریه می کردم گفتم واقعن خدا کجاست. امروز صبح نمی شد که بنویسم هرکاری کردم فقط چرخدم و چرخیدم از این وبلاک به اون وبلاگ تا به وبلاگ تو رسیدم. برنامه یک ساله ات برای خوندن قران رو دوست داشتم میخوام منم همین برنامه رو بریزم و خودم و خدام رو پیدا کنم.
    این که با نوشته های ادم حال یک نفرم خوب بشه این یعنی که رسالتت رو درست انجام دادی. مراقب فرشته وجودت باش عزیزم

    • sepideh alipour گفت:

      کاش یه دستگاهی اختراع شده بود که میتونست حسمو بعد از خوندن این پیام به تصویر بکشه. 💖 همه وجودم اشک و عشق شد.
      من از اینکه سایتمو به این اسم بزنم خیلی میترسیدم؛ از حرفها و حدیثها و قضاوتهاش. اما تو این مدت انقدر بازخوردهای خوبی گرفتم که هربار خداروشکر میکنم پا گذاشتم رو این ترسم.
      قطعن تا آخر این بازخوردها خوب نخواهد بود و من هم نظر کوبنده‌ای که بوی نفاق داشته باشه خواهم گرفت اما دیگه مهم نیست.
      این پیام برام خدای پیام هایی بود که دریافت کردم. با تمام وجودم ازت ممنونم لیلای عزیزم 💖

  • دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *