دوستان من
۱-آرامش: اینجا قطرات واژگانِ دریای ذهنم از سرانگشتانم تراوش میکنند و ماندگار میشوند…
نقشی به جای میماند از این قلم، باشد به یادگار…
۲- زهرا هموله: جهان، به اعتبار واژه زنده است.
کلمات برای من مثل وسایل یک موزه میمونن. باید با دقت بهشون نگاه کنی. مثل باستانشناسای کهنهکار با دقت زیر و روشون کنی و حرف دلشون رو بشنوی. تو دل هر کلمه یک دنیا کلمهی دیگه زندگی میکنه. مثل کلون.
من اینجام تا چیزایی که تو نیمهی تاریک مغزم میگذره رو با نیمه روشنش ترکیب کنم. همون چیزایی که بقیه بهش میگن اراجیف، خزعبلات و شروور. ولی من بهش میگم: نیمهی ممنوعه!
۳-مریم نیکومنش: اینجا دانشگاه من است به دانشگاه من خوش آمدید.
۴- ندا اشتری: داشتم به ارتباطی فکرمیکردم که، بر مبنای اعتماد بنا میشود.هر چه اعتماد وامنیت بیشترباشد آن ارتباط پیوندی مستحکم تر دارد.ودردل خاک بیشتر ریشه میدواند.پس ابتدا، درمورد حس واعتماد صحبت می کنمتا ارتباط شکل گرفته شده بهتری، داشته باشیم.ارتباط مانند هر چیزی، طرح وپیرنگ خاصی دارد.
۵-زینب قهرمانی : اینجا هستم تا از تجربیات زندگیام به عنوان یک فرد دارای معلولیت و همین طور از تجربیات کار پرستاری و مربیگری روانپرستاریم بنویسم.
۶-از کودکی علاقه به خواندن کتاب بخصوص داستان داشتم. به همین دلیل یکی از بهترین دوستانم کتاب است. از آنجا که یک مشاور استعداد نوشتن را در من کشف کرد، حدود سه سالی است که وارد حوزه نوشتن شدهام و داستان مینویسم. من مایل هستم که هر آنچه را که آموختهام به دیگران هم آموزش بدهم. حدود یک سال و نیم مشغول یادگیری پیانو بودم که بخاطر مشکلات اقتصادی آن را فروختم. از دیگر علایق من سفر است که ده سالی میشود که سفر میروم. گزارش سفرهای داخلی و خارجیم را در همین وب سایت منتشر کردهام.
۷- فاطمه فرخی : تعجب می کنم که چرا زودتر از این ها به نوشتن پناهنده نشده بودم. که چرا انقدر دیر با این معجزه ی گسترده آشنا شدم.و حالا می خواهم نوشتن را وارد جزء به جزء زندگی ام کنم و به آن هایی که مانند من به قدرت واژگان ایمان دارند کمکی هرچند کوچک بکنم.تمام تلاشم را می کنم تا با ذهنی غنی و قلبی شوقمند این سایت را ترک کنید.
۸– ریحانه اسداللهزاده:در رِی مگ قصد دارم تحقیقات و اندیشه های خودم را درباره هر هنر کلاسیکی از ادبیات و موسیقی گرفته، تا سینما و نقاشی با شما به اشتراک بگذارم. امید که این وبلاگ، بستری باشد برای دور هم جمع شدن کلاسیک دوستان و هنر دوستان این مرز و بوم.
۹-زهرا زمانلو:اینجا جایی است که یک دهه شصتی در حال احیای آرزوهای کودکی خود است، در حال وجد از وجودش، تولید محتوای خوب و ارزشمند، توسعه فردی و نویسندگی.اینجا هستم برای هدیه یافته ها و تجاربم به خودم به شما برای تجربه حسی بهتر و زندگی با معناتر. همه ما متاثر از هم هستیم و چه زیباتر از این که این تاثیر ردپایی از عشق و نور داشته باشد.
۱۰-اعظم حشمتی:وقتی به دنیا آمدم یک روز از حمله عراق به ایران گذشته بود. اولین نوه خاندان حشمتی بودم و عزیز دردانه پدربزرگم. اسم من را پدربزرگم به خاطر ارادتی که به آقای طالقانی داشت هم اسم دختر او گذاشت. ده سال اول عمرم، زیباترین، سرخوشانهترین و رهاترین روزهای زندگیام بود و بینهایت از کودکیام لذت بردم. دوران راهنمایی و دبیرستان به علت تغییر محل و شرایط زندگی و دوری از دوستان آن دختر سرزنده به دختری ساکت و درسخوان تبدیل شد. همین اتفاق مسیر رویاهایم را تغییر داد، دوست داشتم بازیگر تئاتر شوم…
https://azamheshmati.com/
۱۱-آنچه که مرا به سمت کوچینگ کشاند عشق وافری بود که به کمک کردن به دیگران داشتم. من خود را همیشه بیاستعداد میدانستم و مدام در سرزنش اشتباهات گذشته خود و اطرافیانم بودم. اما خواندن کتاب تئوری انتخاب باعث شد تصمیم بگیرم به سرزنشکردن پایان داده و روزی از نو آغاز کنم، فصل جدیدی از زندگی برایم آغاز شد که همیشه برای آن شاکرم
taherehkhademi.ir
۱۲-شب ها آنقدر خسته می شدم که جز چند سطر چیزی نمی توانستم بنویسم تا این که جرقه های نوشتن در مسیرهای طولانی پیاده روی از محل کار به خانه زده شد و اولین کتاب کودکم با عنوان یک و دو سه بع و بع و بع چاپ شد. بعد آن هم کتاب های کودک دیگری منتشر کردم. با این حال این نوشته ها مرا ارضا نمی کرد و من چیزی ورای این ها می خواستم. بعد از ازدواج و بچه دار شدن…
۱۳-دانشگاه رو فناوری اطلاعات خوندم. بیشتر از درسهای تئوری دانشگاه، مشغول یادگیری مباحث کاربردی مرتبط با رشتهمون بودیم. با دوستانمون دورههای طراحی وب برگزار میکردیم و خودمون هم سرکلاس ها حاضر میشدیم. این شد که سال ۹۰ با زبان های برنامه نویسی آشنا شدم ولی مثل بقیه علاقهمند نه.بعد از دانشگاه با همین تیم…
https://fmoazzemi.ir/