دهرانه (آنچه بر من گذشت)
یک مجاهدشکست خورده گفتم:« توییترم ساسپند شده؛ چیکار کنم؟» گفت:« خب شده باشه چیه مگه؟» گفتم:« خب لازمش دارم.فعالیت جهادیمه» گفت:« چیزی که وقتت رو...
✔امروز یکی از منارههای مصلی رو تکمیل کردند. از پشت پنجره آشپزخونه دیدم و عشق کردم. مشهد ازم دوره، اما دیدن گنبد و منارههای طلایی...
سربندِ سبزِ یاحسین رو که گوشه مبل بود، بستم به سرم و فکرم رفت سمت نون بربری داغ و خوشبویی که صبح، قبل رفتن سرکار،...
چه ماهی از سال شمسی بود و چه روزی دقیق یادم نیست، باید برم سراغ تقویم تا یادآور بشه. خیلی هم مهم نیست، البته. ولی...
«سنگینی وزنه یک تُنی رو روی قلبم حس میکردم.نفسهایم سخت به شماره افتاده بود. خدا و سیدالشهدا رو صدا میزدم تا دوام بیاورم. دوام برای...
برای عکس جدید پروفایلم خیلی گشت زدم. بعد از شهادت آقای رئیسجمهور، دلم به پروفایلی غیر از عکس ایشون راضی نشد. اما تنها نه! کنار...
✔ برگشتم به کتاب الکترونیک خوندن؛ چارهای نبود. جدا از بحث مالی و گرون بودن کتابهای کاغذی، برای یه مامان کتاب الکترونیک خوندن از کاغذی...
✔بالاخره بعد از کلی دستدست کردن و امروز فردا کردن، گذرنامههامون رو گرفتیم؛ اولین مقصد: انشاالله نجف کربلا. ✔ یه عکس تو گروه فرستاد و...