روزهای بیقراری
روزهای بیقراری ✍دیشب چندین و چندبار با بغض بیدار شدم. بچهها رو تو خوابِ ناز دیدم و گریون شدم.مگه من آرامش بچههامو نمیخواستم. چرا خنده و شادی و بازیهاشون، چرا…
روزهای بیقراری ✍دیشب چندین و چندبار با بغض بیدار شدم. بچهها رو تو خوابِ ناز دیدم و گریون شدم.مگه من آرامش بچههامو نمیخواستم. چرا خنده و شادی و بازیهاشون، چرا…
خواستم به یه توییت مضحک اشاره کنم و چند خطی راجع بهش بنویسم که گفتم توییت موییت رو بیخیال. اگه بخوای بگی، طومار انسانهای یاوهگوه تو رو از اصل ماجرا…
پیامبر اکرم (ص) : هرکی برای دنیا غصه بخوره، میره جهنم. من امروز با کارهام یه سر رفتم به جهنم سلام گفتم و برگشتم؛ انقدر هم قشنگ نشستم گریه کردم…
برسد به دست خدا- نامه شماره ۷ هوا طوفانی شد. آسمان رنگِ قهوهای به خودش گرفت. رعد زد. برق زد. از صدایش لرزیدم. ترسیدم. با صدای باران نوشتم.آسمان آرام گرفت….
وهام تو دستهاش بود و صورتش جلوی صورتم که چشمهام رو باز کردم. با چشمهای درشت و صورتِ فندقیش خیره شده بود بهم و «مامان، مامان» میگفت. بغلش کردم، بوییدمش، محکم بوسیدمش و اینجوری امروز برای من شروع شد.
اما ادامه روز به این قشنگی و شیرینی نگذشت؛ قاراش میش، پر از گریه و لج و یکدنده بازی بود.
دیروز تو خیابون، استرس افتاده بود به جونم. حواسم به شجاع ده متریم بود و همچنین به تمامِ عابرهای پیاده، موتوری، ماشینی و مغازهدارها. حس میکردم …