منوی دسته بندی

پیاده‌روی در مسیر توسعه بندگی

سرزمین شما نزدیک به آب و دور از آسمان است

فردا شروع ماه‌رمضونه؛ جز خود خدا هیچ کس نمیدونه که من چقدر اشتیاق اومدنش رو داشتم. اما خب نشد دیگه. بنا به یه دلایلی اون حسِ نابِ گرسنگی قرار نیست…

فرش قرمزی که مرا به سوی خود می‌خواند

راه زینب را که دیدم؛ خودسازی های خود را لیست کردم، تاریخ زدم و جدولی با چشم اندازی یکماهه آماده شد.هرچند که به خلوص او نمیتوانم باشم و هنوز ابتدای راه شناخت هستم؛ اما حالا راه سنجشم هموارتر شد و چه چیز بهتر از سنجش خود؟

ای نیکوترین چهره‌ای که دیشب برای خودم خریدم، به پاک شدن افکارم شدیدا نیازمندم؛ دست یاریت رو برسون

سر و صدای خنده بچه‌ها همه خونه رو پر میکنه؛ و همزمان من قید نمازهای واجب رو هم میزنم چه برسه به نماز آرزوها، که یک نماز طولانیه؛ با همه وعده و وعیدهایی که خدا راجع به این نماز داده، خداحافظی میکنم و میگم…

هذا مقام العائذ بک من النار

یک ماه قبل الارم اذانِ صبح، روی گوشیم پخش شد. دیشب که خوابیدم از خدا قول گرفتم نیم ساعت قبل اذان بیدار شم. بیدار شدم، نه نیم ساعت، بلکه ۴۰…

چگونه میتوان یک مسلمان بود ؟ بیان ۸ مورد از ویژگی های کمتر ذکر شده یک خانم مسلمان

چند روز پیش در جاده‌ای، هنگام توقف در یک استراحتگاه، چشمم به نمازخانه­‌اش افتاد. مدتها بود که جایی غیر از خانه، نماز نخوانده بودم و از آنجایی­‌که رفتن به دستشویی عمومی و وضو گرفتن، با وسواسی که دارم، به شدت برایم سخت بود؛ با این‌حال دیدن نمازخوان های شیک و شسته رفته­‌ای که به آن نمازخانه­‌ی­‌کوچک در آمدوشد بودند، مرا ترغیب کرد تا به وضوگرفتن در دستشویی­‌عمومی رضایت دهم.

تو فقط بخواه

مجرد که بودم، خیلی دلم میخواست نهج البلاغه رو بخونم. کتاب هر روز جلوی چشمهام روی میز بود، ولی هیچ صفحه ای از اون در هیچ روزی از سال باز…