آدامس کشدار
خواستم امروز هم پست سایت رو از سر خودم باز کنم و یه نوشته از گذشته کِش برم و بچسبوم اینجا.
یه فایل ورد رو رندوم انتخاب کردم و عجیبانه چیزی اومد که شرح حال کامل حالای منه:
«حافظهی ما مانند یک آدامس کش دار آنچه که نباید یادش بماند و باید فراموش کند را مدام در خود بالا و پایین میکند.
هرروز آرام و آهسته زیر شعله آن خاطره عذاب آور راروشن میکند.جایی خواندم عمر غم و اندوه نهایت12 دقیقه است؛ البته به شرط خواستن ما، که واضح است اکثرمان، دلمان، عمربلند بالای عذاب را خواستار است. گویی که قرار است یک خورشت پرملات از آن تحویل بگیریم. صاحب عزا و غم و مات، حواسش شش دانگ به قابلمهی اندوه است تا اگر جایی ادویه غصه کم شد، غصهپاش را تند و تند به قابلمه اضافه نماید و یک خورشت ماتم پرملات برای جانِ فرسوده خود تدارک ببیند.
حقیقت امر، این روال کار تمام آدمهای دنیاست. متاسفانه راه گریزی وجود ندارد تا با شما در میان بگذارم؛ جز آنکه بیایید دست در دست هم آدم شویم. والسلام »
اتفاقی که برام افتاد، خیلی مسخره بود. نمیدونم چی شد یهو، ولی شد؛ چیزی که اصلا دوست نداشتم بشه.
باید فردا بیام و همهاش رو بگم…